چند روز قبل با یکی از دوستان صحبت می‌کردم.

از این ناراحت بود که چرا با وجود شایستگی‌ و توانایی‌هایی که در خود سراغ دارد، نمی‌تواند کاری را شروع کند.

می‌گفت “باید بهترین، حرفه‌ای ترین و سودآورترین کار ممکن را انجام بدم و این کارهای عادی در حد من نیستند. کسی قدر من را نمی‌داند”.

گفتم “و احتمالاً سایرافراد که این کارها را انجام می‌دهند قبول نداری؛ درسته؟”

گفت “دقیقاً همینطوره. اونها در حد من نیستند”.

گفتم “یک مثال می‌زنم. بعد از آن، خودت می‌دانی و خودت؛ هر نتیجه‌ای که دوست داشتی بگیر! فکر‌کن در جاده‌ی مشهد به تهران، در یک پارکینگ در پورشه‌ی خود نشسته‌ای و ماشین‌های عبوری را نگاه می‌کنی. به اتکای قدرت و شتابی که ماشینت دارد، عجله‌ای برای حرکت نداری و فقط آنها را نگاه می‌کنی و با خودت می‌گویی، آنها می‌دانند که اگر حرکت کنم، کسی جلودارم نیست”.

گفت “خوب. چه مشکلی هست؟”

گفتم “مشکل اینجاست که بقیه‌ی ماشین‌ها با همان سرعت نرمال در حال حرکت هستند و لحظه به لحظه به مقصد نزدیک‌تر می‌شوند و تو در آرامش فقط به آنها نگاه می‌کنی. به‌مرور فاصله‌ی تو با آنها به حدی زیاد می‌شود که هرچقدر هم گاز بدهی به آنها نخواهی رسید.

سعی کن از ایدئال‌گرایی دست برداری و واقعیت را ببینی. اگر در این توهم باشی که من با بقیه فرق دارم، علم من از بقیه بیشتر است و این کارها در حد و اندازه‌ی من نیست، دست به هیچ کاری نمی‌زنی و این بدترین معضل است. سعی کن از پارکینگ بیرون بزنی تا حداقل با سرعت سایرین، و نه سرعتی که دوست داری، حرکت کنی تا از بقیه عقب نمانی”.

این پست هم مرتبط با همین موضوع است:
خیمه شب بازی دهر

چیزی برای گفتن نداشت.

ادامه دادم ” خیلی به سیستم‌هایی که ماشینت دارد می‌نازی ولی وقتی پورشه را در جاده حرکت بدهی شاید متوجه شوی که برخی از این سیستم‌ها در این جاده کاربرد ندارد، شاید به پیچ‌های جاده آشنایی نداشته باشی، شاید حتی این ماشین باعث شود که سایرین روی تو حساس شوند و سعی کنند تو را از جاده منحرف و به بیراهه هل دهند. حتی شاید ببینی که برای رسیدن به مقصد، بنزین نداری. شاید ببینی که بخاطر عدم تحرک، فیلتر بنزین کثیف شده و توان حرکت نداری و هزاران شاید دیگر”.

اینکه کنار گود بنشینیم و فقط دیگران را نقد کنیم کمکی به ما نمی‌کند. بی‌انصافی است اگر زحمات واقعی برخی از همکاران و رقبا را زیر سوال ببریم. بهرحال آنها با تمام توان خود در حال تلاش هستند و خروجی قابل قبولی را هم ارائه می‌دهند. اگر توانستیم در میدان واقعی خود را نشان دهیم و کیفیت کار ما هم قابل قبول بود، اجازه نقد سایرین را داریم چون حداقل آن میدان را تجربه کرده‌ و هنر خود را نشان داده‌ایم. ممکن است به اصطلاحات، تکنیک‌ها و هنرهای خود در روی کاغذ افتخار کنیم، اما توانایی‌های ما در میدان واقعی معلوم می‌شود؛ در روی کاغذ و تئوری، همه” من آنم که رستم بود پهلوان…” هستند.

راستی! دوست من پورشه ندارد! تمثیلی برای روشن کردن ذهنیت وی بود.

این پست هم مرتبط با همین موضوع است:
رشد متوازن سازمانی

بد نیست گاهی ماشین خود را استارت بزنیم تا دچار فرسودگی نشود! شاید بد نباشد ماشین خود را هر ‌از ‌چند ‌گاهی عوض کنیم تا بهترین وسیله برای جاده را پیدا کنیم.

جاده‌ها در حال تعمیرند.

مطالعه، یادگیری مستمر، کسب تجربه و توسعه‌ی مهارت‌های فردی یعنی تعویض ماشین تا بتوانیم به نیازهای متغیر مشتریان پاسخ مناسب بدهیم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *