چندی پیش، مطلبی در متمم تحتعنوان” فرسودگی شغلی | ابعاد فرسودگی شغلی، علائم و ریشههای آن” نوشتهشد. در آن به علائم، ویژگیها و اثرات فرسودگی شغلی میپرداخت.
پس از خواندن این مطلب بهیاد تجربه خودم در یکی از خودروسازیها افتادم (مثلاً مشخصنیست کدام خودروسازی!).
تجربهای که باعثشد ظرف دوسال از این خودروسازی بیرون آمده و بیشتر تمرکزم را بجای کارهای اجرایی برروی آموزش و مواردی ازاین دست بگذارم.
این تجربه به سال 85 برمیگردد. در این سال، ایران خودرو براساس طرحی نسبت به ایجاد پست کارشناس بازاریابی و تبلیغات اقدامنمود.
قرار براین بود که این افراد پس از گذراندن دورههایی خاص، تحتنظارت واحد بازاریابی دفاتر منطقهای امور بازاریابی نمایندگیها را انجامدهند.
بهنحویکه امور ارائه اطلاعات در رابطه با خودروها، مذاکره اولیه با مشتریان و هدایت مشتری برای بهترین انتخاب برعهده این افراد باشد.
چرا این مقدمه طولانیشد؟ الان خدمتتان عرض میکنم.
صحبت اولیهای که آقای سعید کاظمی بهعنوان مالک نمایندگی با من داشتند این بود که فعلاً تحت عنوان کارشناس بازاریابی شروع به کار کنم. پس از بازنشستگی مرحوم آقای مدرسی که در آن زمان مدیرفروش نمایندگی بودند، کار را بهعنوان مدیر فروش ادامهدهم.
وارد این شرکت شدم.
یکی دو ماه اول صرف آموزش های اولیه و یادگیری اصول گذشت و بهمرور دوره های آموزشی مرتبط را گذراندم.
خوش شانس بودم که دورههای مرکز آموزش ایران خودرو در آن موقع توسط آقای دکتر درگی و گروه TMBA تدریس میشد و بسیار پربار بود. البته وضعیت الان را درجریان نیستم.
اشاره کردم که وظیفه کارشناس بازاریابی چه بود. اما در آن سالها مباحثی هم بهصورت حاشیه ای مطرح بود.
جالببود که هر مبحث حاشیهای جدید مثل تاکسی های فرسوده، ثبتنام مشتریان و مواردی ازایندست ابتدا به من ارجاعمیشد.
برخی مواقع چنان در کار تاکسی فرسوده غرق می شدم که از پرزنت مشتری و صحبت با وی میماندم و اینکار را مدیرفروش برعهده می گرفتند.
بهمرورزمان تعداد این موارد حاشیهای زیاد شد. بهنحوی که باید 4 یا 5 ساعت پس از پایان ساعت کار (برخی موارد تا 10 شب) در محل نمایندگی میماندم تا کار بهاتمام برسد. ازطرفی، وظیفه من چیز دیگری بود و من بهخاطر آن به نمایندگی آمدهبودم.
راه چاره
با صحبتی که با ایشان داشتم قرار براینشد که مقداری از حجم کار جانبی من کمشود.
وظیفههای اضافی هم به سایر دوستان محولشد تا به کار اصلی خودم برسم. یکی دو هفته اول کار، خوب بود و مسایل حل شده بود ولی بهمرور کارهای واگذارشده دچار مشکل میشدند.
همکاری که در یکی از کارها مشکلآفرین شده بود تقصیر را بهگردن من میانداخت که «مسئولیت این کار برعهده فلانی بوده و من فکرنمی کردم اینطور بشود.»
همکار دیگری میگفت «خستهشدم ازاینکه کارهای فلانی را انجام داده ام»؛ درحالیکه اصلاً این کارها کار من نبود.
مدیر فروش هم در این مواقع طرف همکاران را میگرفت چون از نظر ایشان، کارهای خود همکاران مانده بود و آنها باید به وظایف خودشان میرسیدند.
پس از دو هفته آقای کاظمی به من گفتند: « اینها نمیتوانند از پس کار بربیایند. کارهای قبلی را هم خودت انجامبده»
مدتی این روال را ادامه دادم و سعی کردم تمام وظایف را درست انجام دهم اما حجم کار باعث میشد تا در برخی مواقع اشتباهاتی هم بهوجود بیاید.
و در نهایت…
زنجیرهای از تمام موارد فوق باعثشد که با وجود گذراندن دورههای ارزشمند و مسیر خوب شغلی عطای این کار را بهلقایش ببخشم و پس از 2 سال استعفا بدهم.
فرسودگی شغلی
فرسودگی شغلی مبحثیاست که در منابع زیادی بهآن اشاره شده است و علل و راهکارهای متفاوتی هم دارد؛ ولی لزوماً یک راهکار در همه موارد جوابگو نیست.
عوامل زیادی در موثربودن راهکار دخیل هستند.
شاید کم کردن حجم کار برای یک فرد جواب بدهد درحالیکه برای فرد دیگر کوچکترین اثری نداشتهباشد.
شاید افزایشحقوق برای فردی کاملاً موثرباشد درحالیکه روی فرد دیگر بیاثر باشد. شناخت دقیق و درست افراد و صحبت با آنها اگرچه کار سخت و مشکلی است ولی میتواند باعث جلوگیری از فرسودگی شغلی آنها شود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.